اشعار احمد شهدادی

  • متولد:

‏‏کجاست آنکه دلش جانماز مردم بود‏ / احمد شهدادی

‏‏کجاست آنکه نشان نجابت قم بود‏
‏‏کجاست آنکه دلش جانماز مردم بود‏

‏‏ضریح چشم عقیقش صفای رویا داشت‏
‏‏درست مثل غروب گرفتۀ قم بود‏

‏‏خروش بود، خروشی پر از تغزل بود‏
‏‏سکوت بود، سکوتی پر از تلاطم بود‏

‏‏فرشته‌های خدا شرمگین او بودند‏
‏‏و او میان همین پابرهنه‌ها گم بود ‏

‏‏به چشم آینه رنگین کمان عاطفه بود‏
‏‏به قلب صاعقه‌ها دشنۀ تهاجم بود‏

‏‏کجاست سید سبزی که روح باران داشت‏
‏‏بهار سبزی بذری بلوغ مردم بود‏

‏‏اگرچه باغ نگاهش تب شقایق داشت‏
‏‏دلش به خرمی خوشه‌های گندم بود‏

‏‏در التهاب نفس‌گیر، در کویر سکوت‏
‏‏به گوش خسته‌دلان جاری ترنم بود‏

‏‏میان سفرۀ درویشی تواضع او‏
‏‏همیشه نان صفا پونۀ تبسم بود‏

‏‏فدای معرفت فصلها که ملتهبند‏
‏‏ز هُرم سوگ بهاری که فصل پنجم بود‏

‏‏عرق نشسته به پیشانی غزل از شرم‏
‏‏دگر مپرس که این شرم، شعر چندم بود‏

1562 0 4.75